هر سال این داستان تکرار میشود.
هزاران نفر برای ورود به مشهورترین دانشگاههای کشور تلاش میکنند.
نه یکسال، که چندین سال.
خواب و خوراک ندارند و رقابت بر تمام وجودشان مستولی است.
راستش را بخواهید، مجموعهای از حالتها و رفتارها سوقم دادند که این نوشته را بنویسم. مجموعهای از رفتارها و وضعیتهایی که آزارم میدهند و دوست داشتم که کمتر بودند، که نبودند.
در حال بازخوانی کتاب جنگل استراتژی (Strategy Safari) نوشته هنری مینتزبرگ، بروس آلشتراند، و جوزف لمپل هستم.
در این نوشته قصد دارم به معرفی تعدادی پادکست بپردازم، که احساس میکنم نقش بسیار مفید و موثری برای من داشتهاند.
به نظرم، نحوه برخورد ما با «اجبار» (و اصلاً خود تعریف آن) یکی از اصلیترین موضوعاتی است که در زندگی باید پیاش را بگیریم و تکلیفمان را با آن معلوم کنیم.
به نظرم یکی از بزرگترین نگرانیهای ما –اگر نگوییم بزرگترین نگرانی ما- این است:
آیا همه چیز خوب است؟
آیا من از وقتم درست استفاده میکنم؟
موفقم؟
این تیک تیک ساعت و گذشتن عمر هم عامل تشدیدکننده این نگرانی است.
برای شروع این نوشته میخواهم از مثال ارزشمندی که دنیل پریستلی نویسنده کتاب Oversubscribed در ابتدای کتابش میآورد استفاده کنم.
برای آن که مفهوم پنهان در تیتر بالا شفاف شود، نیاز به زمان و روایتهای منسجمتری است اما احساس میکنم باید از جایی شروع کرد تا بتوان در نوشتههای دیگر نظمیافتهتر نوشت.
احتمالاً کسی دوست نداشته باشد هنگامی که کهنسال میشود، ضبط صوتی از بیان خاطرات و افکار و نظراتی باشد که سالها در نهانخانه ذهنش جا خوش کرده و گرد و غبار نیز آنها را فرا گرفته است.
مطابق سنت چند نوشته اخیر، محتوای این نوشته نیز تا حد بسیار زیادی به تفکرات هایک وامدار است، امیدوارم از خواندنش لذت ببرید.
آخرین دیدگاهها