هدر خبرنامه عضو شوید

میراث نوادر و انتخاب ما

میراث نوادر و انتخاب ما

احتمالاً این تجربه غالبی برای همه ما باشد. اتاق را تمیز می‌کنیم، محل کار را مرتب می‌کنیم یا خانه را خانه‌تکانی. اما اگر کاری به کار اتاق یا دفتر کار یا خانه نداشته باشیم، مدت زمان زیادی نمی‌گذرد که آن محل دوباره از دیدگاه ما «نامرتب» می‌شود.

کافی است محل قرارگیری چیزها تغییر کند و مدت زیادی طول نمی‌کشد که در یک روند فرسایشی اتاق رو به کثیفی و از هم پاشیدگی می‌گذارد. نکته مدنظرم این جاست که این «نامرتب» شدن راه‌ و روش‌های متفاوتی دارد. همین که لباس در کمد قرار نگرفته و در جای دیگری است اتاق نامرتب شده یا رو به نامرتبی می‌رود.

حالا فرقی نمی‌کند آن لباس روی تخت افتاده باشد؛

یا جلوی آینه قرار گرفته باشد؛

یا روی کف سمت چپ اتاق یا روی کف سمت راست آن.

تعداد بسیاری زیادی وضعیت را می‌توان تصور کرد که در آن لباس سر «جای خود» قرار ندارد و اتاق را به‌هم‌ریخته کرده است.

خب این وضعیت به یک لباس ختم نمی‌شود.

از جوراب و کاپشن و قطعه‌های پوشاک دیگر گرفته تا خودکار و کاغذ و لپ‌تاپ و کتاب، کافی است سر «جای خود» نباشند تا وضعیت‌های بسیار گوناگونی را به وجود آورند که حاصل تمامشان یک برچسب بیشتر ندارد: «نامرتب» بودن.

مرتب بودن وضعیت بسیار نادری است که برای ایجاد آن نیاز به کوشش و تلاش بسیار و همیشگی داریم.

و هر آن چیز که مرتب نیست «نامرتب» است از این رو به تعداد بسیار بسیار زیادی وضعیت وجود دارد که اتاقِ مثال ما در آن وضعیت «نامرتب» باشد.

***

این وضعیت در مورد بسیاری از پدیده‌ها صدق می‌کند.

تقریباً همه نوشته‌های ما «معمولی» هستند و شاید و شاید و شاید نادر نوشته‌هایی در مخزن اندوخته‌هایمان یافت شوند که در طول زمان ارزشمند تلقی شوند و بازخوانی گردند.

هر روز هزاران کتاب به امید یافتن خواننده به قفسه‌های کتابفروشی‌ها می‌رسند (یا حتی به همان‌جا هم نمی‌رسند) و از این میان، معدود کتاب‌هایی هستند که تست زمان را با موفقیت سپری می‌کنند و سال‌ها بعد هم خواننده خواهند داشت.

و آن چه فراوان است و تا چشم کار می‌کند وجود دارند: انسان‌های معمولی‌ئی که دور و بر خود ما انسان‌های معمولی را گرفته‌اند، صحرایی از انسان‌ها بی‌هیچ نشانه زنده‌ای.

***

اما آن چه عجیب است. اما آن چه شگفت‌آور است این است که ما امروز می‌توانیم میراث آن نوادر تاریخ بشری را در دست خود داشته باشیم که مصداق سوزنی در انبار کاه هستند. که شانس یافتن تصادفی‌شان در کوچه و برزن به صفر میل می‌کند. مشخص نیست چه کاری کرده‌ایم که لیاقت این لطف را داریم. این لطف بی‌اندازه را.

نوابغ و نوادر و بزرگانی که در مقایسه با دوره‌های زمانیِ طولانی و آمد و شدِ کرور کرور انسان‌های معمولی، تعدادشان بسیار کم است اما اگر تمام عمرمان را هم به پای صحبت‌هایشان بگذرانیم بازهم زمان کم می‌آوریم. این بختیاری حاصل آن است که امروز به نوشته‌ها و صحبت‌های این بزرگان دسترسی داریم و جواهر ذهنشان از دستبرد تاریخ و گم‌گشتگی محفوظ مانده است.

می‌دانید. حال دیگر این انتخاب ماست که تصمیم داریم زمان خود را صرف چه اموری کنیم. اما به نظرم یک نکته هرگز نباید از یادمان برود؛ این که راه‌های ناسپاسی از این میراث بسیار بسیار بیشتر از راه‌های سپاس‌گزاری‌ از آن‌هاست.

همین.

***

پی‌نوشت: پس از خواندن این مطلب احتمالاً دوست داشته باشید مطلب زیر را هم بخوانید:

از چه کسی باید تشکر کرد؟

بدون نظر.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *