هفتهای تا امتحان پایانترمت مانده. آن گونه که باید کلاسهای این درس را نرفتهای و چه بسا تعداد غیبتهایت از تعداد حضوریها هم فزونی گرفته. قصه جلسات حضوریت هم تعریف بیشتری ندارد، احساس نمیکنی آن سر کلاس رفتنها چیزی عایدت کرده باشد.
همیشه آنطور که به نظر میرسد، نیست.
در حال گوش دادن به صحبتهای نسیم نیکولاس طالب در یکی از پادکستهای Econtalks بودم که جرقه این پست خورد.
جرقهای بر روی خرمنی از گفتنیها که میخواستم پیشترها از آن بنویسم.
از اصلیترین موانع تغییر
یکی از بزرگترین موانع تغییر در نظر من «نگاه به گذشته» است.
اما کدام نگاه به گذشته؟
در جایی انتخابی کردهایم و در جایگاهی قرار گرفتهایم.
«کار و زندگی» : داستان برچسبهای آموختهشده
خیلی از ما به تعداد زیادی از دوگانهها اعتقاد داریم.
خوبی و بدی.
زشتی و زیبایی.
سختی و سادگی.
دوستی و دشمنی.
چرا جامعه بعضی رشتهها را «واقعی»تر میداند؟
در جایی از کتاب «صفر به یک» اثر کارآفرین و سرمایهگذار مشهور آمریکایی، پیتر ثیل، به این اشاره میشود که فیزیک یک رشته واقعی است.
چرا باید «چرخدنده» نبود؟
داستان این است.
زمان و مکانی که هیچ فکرش را نمیکنی خاطرهای آویز ذهنت میشود که حاصلش، که آموختهاش، عمری با تو میماند.
***
دوستم تازه از مصاحبه کاری بیرون آمده بود.
آخرین دیدگاهها