هنگامی که شروع به خواندن کتاب «رقابت در برابر شانس» میکردم، اصلاً تصور نمیکردم که چارچوب یا تئوری مطرح شده در کتاب میتواند این اندازه به عنوان یک «ابزار فکری» در زندگی روزمره به کمکم آید.
دو سوال مهم «استراتژی» که باید از خود پرسید.
حیف نیست تا این جا که اومدی ادامه ندی؟
حیف نیست تا این جا رو که خوندی، بقیهش رو نخونی؟
حیف نیست بعد از مدتها که توی این سازمان کار پیدا کردی، اون رو ول کنی؟
***
نه اشتباه نکنید نمیخواهم بگویم «نه، حیف نیست.»
شاید بعضی وقتها هم واقعاً «حیف» باشد.
استراتژی مکمل (۲): رقابت در بهبود کیفیت محصول تا کجا؟
پست قبل را با این سوال شروع کردم که در دنیایی که هر روز کالاها عالیتر و خدمات باکیفیتتر میشوند، کلید موفقیت چیست؟ در واقع پست «چرا باید چرخدنده نبود؟» را هم با چنین دغدغهای نوشتم.
استراتژی «مکمل»: وقتی که ریاضیات نقض میشود.
کلید موفقیت در دنیایی که محصولاتش هر روز عالیتر و خدماتش باکیفیتتر میشوند، چیست؟
در دنیایی که رقابت مشخصه اصلی آن میشود و آنقدر این آش شور میگردد که نفسی برای ادامه مبارزه نمیماند.
چرا باید «چرخدنده» نبود؟
داستان این است.
زمان و مکانی که هیچ فکرش را نمیکنی خاطرهای آویز ذهنت میشود که حاصلش، که آموختهاش، عمری با تو میماند.
***
دوستم تازه از مصاحبه کاری بیرون آمده بود.
آخرین دیدگاهها