
قبلتر باید برایمان انتخاب میکردند.
قبلتر باید اجازه میدادند که چه چیزی باشد و چه چیزی نباشد.
من که به کتابفروشی میرفتم، کتابفروشی فضای فیزیکی کوچکی داشت.

قبلتر باید برایمان انتخاب میکردند.
قبلتر باید اجازه میدادند که چه چیزی باشد و چه چیزی نباشد.
من که به کتابفروشی میرفتم، کتابفروشی فضای فیزیکی کوچکی داشت.

ژن چیست؟
این که میگوییم کسی به پدر و مادرش رفته یعنی چه؟
«این که «هوش» ارثی است» چه معنی دارد؟ این گزاره را از کجا آوردهایم؟ اصلاً «هوش» چیست؟
ما انبانی از واژهها و عبارات در ذهن خود داریم که بیمقدمه -و گاهاً بدون تامل کافی- و بدون آن که خودمان بهتر لمسشان کرده باشیم -همچون نقل و نبات- استفادهشان میکنیم.
کنکور در خاطره جمعی خیلی از ما جا خوش کرده. چه از نوع دولتیش یا آزاد چه بسته به مقطع تحصیلی و داستان کنکور لیسانس و ارشد و مانند اینها.

امیدوارم در انتظار این نباشید که تحلیلی سرمایهگذارانه درباره بیت کوین بخوانید، آن چه در ادامه دربارهش صحبت میشود نکاتی است که بیت کوین بهانهای شد به آنها توجه بیشتری کنم.
این پست دومین نوشتهای است که به «ابزار فکری» مطرح شده در کتاب «رقابت در برابر شانس» اثر پرمحتوای کلیتون کریستنسن و جمعی از همکارانش میپردازم. پیشنهاد من این است که اگر آن پست را نخواندهاید به اینجا مراجعه کرده و حتماً مطالعهش کنید تا بتوانید از این پست استفاده بسیار بهتری ببرید.
هنگامی که شروع به خواندن کتاب «رقابت در برابر شانس» میکردم، اصلاً تصور نمیکردم که چارچوب یا تئوری مطرح شده در کتاب میتواند این اندازه به عنوان یک «ابزار فکری» در زندگی روزمره به کمکم آید.

هفتهای تا امتحان پایانترمت مانده. آن گونه که باید کلاسهای این درس را نرفتهای و چه بسا تعداد غیبتهایت از تعداد حضوریها هم فزونی گرفته. قصه جلسات حضوریت هم تعریف بیشتری ندارد، احساس نمیکنی آن سر کلاس رفتنها چیزی عایدت کرده باشد.
در حال گوش دادن به صحبتهای نسیم نیکولاس طالب در یکی از پادکستهای Econtalks بودم که جرقه این پست خورد.
جرقهای بر روی خرمنی از گفتنیها که میخواستم پیشترها از آن بنویسم.
این پست از بسیاری جهات برای خودم پست مهمی است و امیدوارم بتوانم آن چیزی را که در ذهن دارم به روایت کلمات پیاده کنم.
قبل از این که وارد خود موضوع اصلی پست شویم احساس میکنم نیاز داریم ذهنمان را درباره یک «کلمه» به هم نزدیک کنیم و طبیعتاً این نزدیک کردن نوعی قرارداد است.
یکی از بزرگترین موانع تغییر در نظر من «نگاه به گذشته» است.
اما کدام نگاه به گذشته؟
در جایی انتخابی کردهایم و در جایگاهی قرار گرفتهایم.
آخرین دیدگاهها