شاید برای کسانی که چند باری بیشتر نیست که گذرشان به این وبلاگ خورده عجیب باشد که چرا بحث ابزارهای فکری تا این اندازه برای من مهم است. (این ابزارها برای من میتوانند از کلمات، ضربالمثلها، شیوههای تداعی، آنالوژیها، مثالها، الگوریتمها، منطق، ریاضی، مدلها یا تجربههای متنوع تشکیل شده باشند.
از دنیای «مجوز» به دنیای «پیشنهاد»

قبلتر باید برایمان انتخاب میکردند.
قبلتر باید اجازه میدادند که چه چیزی باشد و چه چیزی نباشد.
من که به کتابفروشی میرفتم، کتابفروشی فضای فیزیکی کوچکی داشت.
سوالاتی برای دوباره پرسیدن

ژن چیست؟
این که میگوییم کسی به پدر و مادرش رفته یعنی چه؟
«این که «هوش» ارثی است» چه معنی دارد؟ این گزاره را از کجا آوردهایم؟ اصلاً «هوش» چیست؟
ما انبانی از واژهها و عبارات در ذهن خود داریم که بیمقدمه -و گاهاً بدون تامل کافی- و بدون آن که خودمان بهتر لمسشان کرده باشیم -همچون نقل و نبات- استفادهشان میکنیم.
ابزارهای «ساده» فکری که «آسان» به دست نمیآیند
کنکور در خاطره جمعی خیلی از ما جا خوش کرده. چه از نوع دولتیش یا آزاد چه بسته به مقطع تحصیلی و داستان کنکور لیسانس و ارشد و مانند اینها.
نکاتی که داستان «بیت کوین» به من آموخت

امیدوارم در انتظار این نباشید که تحلیلی سرمایهگذارانه درباره بیت کوین بخوانید، آن چه در ادامه دربارهش صحبت میشود نکاتی است که بیت کوین بهانهای شد به آنها توجه بیشتری کنم.
رقابت در برابر شانس (۲)
این پست دومین نوشتهای است که به «ابزار فکری» مطرح شده در کتاب «رقابت در برابر شانس» اثر پرمحتوای کلیتون کریستنسن و جمعی از همکارانش میپردازم. پیشنهاد من این است که اگر آن پست را نخواندهاید به اینجا مراجعه کرده و حتماً مطالعهش کنید تا بتوانید از این پست استفاده بسیار بهتری ببرید.
رقابت در برابر شانس (۱)
هنگامی که شروع به خواندن کتاب «رقابت در برابر شانس» میکردم، اصلاً تصور نمیکردم که چارچوب یا تئوری مطرح شده در کتاب میتواند این اندازه به عنوان یک «ابزار فکری» در زندگی روزمره به کمکم آید.
قابی به گستردگی یک زندگی

هفتهای تا امتحان پایانترمت مانده. آن گونه که باید کلاسهای این درس را نرفتهای و چه بسا تعداد غیبتهایت از تعداد حضوریها هم فزونی گرفته. قصه جلسات حضوریت هم تعریف بیشتری ندارد، احساس نمیکنی آن سر کلاس رفتنها چیزی عایدت کرده باشد.
همیشه آنطور که به نظر میرسد، نیست.
در حال گوش دادن به صحبتهای نسیم نیکولاس طالب در یکی از پادکستهای Econtalks بودم که جرقه این پست خورد.
جرقهای بر روی خرمنی از گفتنیها که میخواستم پیشترها از آن بنویسم.
سه نقشی که محتوا میتواند برای کسبوکار شما بازی کند
این پست از بسیاری جهات برای خودم پست مهمی است و امیدوارم بتوانم آن چیزی را که در ذهن دارم به روایت کلمات پیاده کنم.
قبل از این که وارد خود موضوع اصلی پست شویم احساس میکنم نیاز داریم ذهنمان را درباره یک «کلمه» به هم نزدیک کنیم و طبیعتاً این نزدیک کردن نوعی قرارداد است.


آخرین دیدگاهها