جدیترین بازدیدهای دانشگاهیمان را با او رفتیم. استادی که هنوز در نظر خیلیها ناتمام استاد بود شاید. جوی در میان ما دانشجویان بود که حتی دانشیاران را هم تمام و کمال استاد حساب نمیکردیم چه به رسد به او که هنوز دکترایش را هم نگرفته بود و به تبعیت از همین موضوع، در کلاسها با واژه مهندس خطاب میشد.
سه دغدغه؛ هدیه بیماری روزهای آغازین سال
بیمار شدم. به همین سادگی و به همین سرعت و بارها در این چند روز این جمله حکیمانه برایم تکرار شد که درد با خروار میآید و با مثقال میرود.
از زامبی فلسفی تا زامبی درون
نمیدانم چقدر به بحث خودآگاهی یا Consciousness علاقهمند هستید. همین که چطور میشود ما انسانها دنیا را این گونه که هست تجربه میکنیم و به تجربه کردن آن (مثل این که) آگاه هستیم و میدانیم در درون ذهنمان چه میگذرد.
خیلی دور خیلی نزدیک (یک رهبر دیجیتالی چگونه با شما ارتباط برقرار میکند؟)
مدتی پیش و ناگهانی هوس کردم که فیلم کلاهقرمزی و پسرخاله را ببینم. جدای از بار نوستالژی فراوان این تجدید خاطره، دوست داشتم این فیلم را بهانهای قرار دهم درباره موضوعی در باب انتخاب استراتژی ارتباطی یک رهبر دیجیتالی با مخاطبان که البته این فیلم تنها جرقهای زد برای پرداختن به آن.
انسان و ماشین؛ زمانی برای بازتعریف نقشها

به نظر من آشنایی هر چه بیشتر با دنیای دیجیتال یکی از کلیدهای موفقیت نه فقط در آینده که همین الان است و یکی از جذابترین قسمتهای این دنیا (البته بازهم در نظر من) آن جایی است که تکنولوژی با اقتصاد و کسبوکار تقاطع دارد.
زندگی بر لبه (قسمت دوم آموختههایم از اقتصاد)
آقای گرگوری منکیو (+)، استاد شهیر اقتصاد در دانشگاه هاروارد در ابتدای کتاب اصول اقتصاد خود که یکی از مشهورترین کتابهای درسی اقتصاد است، فصلی دارد که در آن به شرح ده اصل اقتصاد –طبیعتاً به انتخاب این نویسنده- میپردازد.
تا کجا میخواهی «قرض» بگیری؟
در این پست میخواهم از یکی از دغدغههای جدیم بگویم که شاید به آن بیتوجه بودهایم یا حداقل روشن به آن فکر نکردهایم. حداقل خودم که در موارد زیادی بوده که به آن توجه نکردهام و دقیق پی فهمیدن نقشش در زندگیام نبودهام.
شما چه استفادهای از «دست نامرئی» میکنید؟
پیشنوشت: راستش میخواستم در این پست، از چیزهای دیگری بگویم که از اقتصاد آموختهام. به عنوان مثال میخواستم از آدام اسمیت و «دست نامرئی» بازار بگویم و البته تا حدی به سبک و سیاقی که دارم این آموخته را شرح و بسط بدهم.
نکاتی که از اقتصاد آموختم (قسمت اول)
پیشنوشت: تصمیم گرفتم کمی از درسهایی که از اقتصاد آموختهام (یا فکر میکنم که آموختهام) بنویسم. ابزارها و مدلهایی که احساس میکنم به من قدرت بیشتری در فهم دنیای پیرامون دادهاند.
محدود نامحدود یا چگونه «حدی» فکر کنیم؟
شاید برای کسانی که چند باری بیشتر نیست که گذرشان به این وبلاگ خورده عجیب باشد که چرا بحث ابزارهای فکری تا این اندازه برای من مهم است. (این ابزارها برای من میتوانند از کلمات، ضربالمثلها، شیوههای تداعی، آنالوژیها، مثالها، الگوریتمها، منطق، ریاضی، مدلها یا تجربههای متنوع تشکیل شده باشند.


آخرین دیدگاهها