در این نوشته – و احتمالاً نوشتههایی در آینده- میخواهم از «پذیرفتن» بگویم.
در واقع مجموعه چیزهایی که اینجا مینویسم برداشتهای شخصی خودم هستند پس نمیتوان با عنوان حقیقت به آنها تکیه کرد.
در این نوشته – و احتمالاً نوشتههایی در آینده- میخواهم از «پذیرفتن» بگویم.
در واقع مجموعه چیزهایی که اینجا مینویسم برداشتهای شخصی خودم هستند پس نمیتوان با عنوان حقیقت به آنها تکیه کرد.
سلام دوستان. قبل از آن که ادامه نوشته را بخوانید نیاز به یادآوری یک تذکر تکراری هست:
این نوشته حاصل بخشی از خواندهها، شنیدهها، خردهفکرها و تأملاتم است و صد البته دلیلی وجود ندارد که با تمام و کمال آن موافق باشید.
این قصه از دوران کودکی آغاز میشود. از تشویقهایی که «خوب»های کودک را میسازد.
اولین قدمهایش را که بر میدارد، پدر و مادر تمام قد به احترامش میایستند.
تقریباً از همان روزهای ابتدایی کار یا شاید نه، خیلی پیش از آن، مثلاً آن وقت که تازه پایت را در دانشگاه گذاشتهای، کلمه «نتورک» به گوشت میخورد.
آخرین دیدگاهها