قبلتر باید برایمان انتخاب میکردند.
قبلتر باید اجازه میدادند که چه چیزی باشد و چه چیزی نباشد.
من که به کتابفروشی میرفتم، کتابفروشی فضای فیزیکی کوچکی داشت.
قبلتر باید برایمان انتخاب میکردند.
قبلتر باید اجازه میدادند که چه چیزی باشد و چه چیزی نباشد.
من که به کتابفروشی میرفتم، کتابفروشی فضای فیزیکی کوچکی داشت.
کنکور در خاطره جمعی خیلی از ما جا خوش کرده. چه از نوع دولتیش یا آزاد چه بسته به مقطع تحصیلی و داستان کنکور لیسانس و ارشد و مانند اینها.
این پست دومین نوشتهای است که به «ابزار فکری» مطرح شده در کتاب «رقابت در برابر شانس» اثر پرمحتوای کلیتون کریستنسن و جمعی از همکارانش میپردازم. پیشنهاد من این است که اگر آن پست را نخواندهاید به اینجا مراجعه کرده و حتماً مطالعهش کنید تا بتوانید از این پست استفاده بسیار بهتری ببرید.
هنگامی که شروع به خواندن کتاب «رقابت در برابر شانس» میکردم، اصلاً تصور نمیکردم که چارچوب یا تئوری مطرح شده در کتاب میتواند این اندازه به عنوان یک «ابزار فکری» در زندگی روزمره به کمکم آید.
آخرین دیدگاهها