پیشنوشت: چون بسیاری از مخاطبان این نوشته از طریق گوگل به آن میرسند، خواستم یادآوری کنم که ابتدای این نوشته در ادامه موضوعات نوشتههای قبلی این سایت است. در نوشتههای قبلی درباره نقش فشارهای بیرونی در شکلگیریمان حرف زده بودم و در این نوشته میخواهم به میانمایگی و نشانههای آن (البته از دیدگاه خودم) بپردازم.
بازهم از زامبی درون
این چیزهایی که در ادامه نوشتهام، بیشتر حاصل نوعی بلند بلند فکر کردن است. منظورم از بلند بلند فکر کردن این است که نباید انتظار یک متن بسیار فکر شده و منسجم از آن داشت.
در خدمت و خیانت فشار اجتماعی
موضوع این نوشته از اثری است که فشارهای اجتماعی بر زندگی ما میگذارند. و در آن میخواهم برایتان از خوبیها و بدیهای این نوع فشار (و البته به زعم من) در زندگیمان بنویسم.
چه زبانهای دیگری باید یاد بگیریم؟
در این نوشته واقعیتش را بخواهید قرار نیست از یادگیری زبانهای خارجی دیگر صحبت کنم. که مثلاً سوالمان این باشد که خوب است در کنار زبان مادری و به طور معمول زبان انگلیسی، چه زبان دیگری را یاد بگیریم؟
اگر چه به روشنی نمیدانم وقتی هنوز از ظرفیتهای زبانی مانند زبان انگلیسی استفاده نکردهایم –که بعید میدانم کسی بتواند چنین ادعایی را هم داشته باشد که میتواند از تمام ظرفیت آن استفاده کند- چرا باید بدون آن که دلایل مشخصی داشته باشیم در پی یادگیری زبانهای معمول دیگر باشیم.
آخرین دیدگاهها