در حال خواندن کتاب کسبوکار پلتفرمها نوشته مایکل کیوسومانو (Michael A. Cusumano)، آنابل گائر (Annabelle Gawer) و دیوید یافی (David B. Yoffie) هستم. نویسندگان کتاب هر سه از محققان برجسته این حوزه و اساتید دانشگاههای بنامی همچون هاروارد و اسلون (دانشکده مدیریت وابسته به MIT) هستند.
به نظرم نمیتوان در حوزه استارتاپها و شرکتهای دیجیتالی کار کرد (به خصوص در زمینه تحقیق و استراتژی) و با مفاهیم پایه آن آشنا نبود. یکی از این مفاهیم پایهای و کاربردی مفهوم «پلتفرم» است.
به زبان ساده و غیردقیق، پلتفرمها واسطههایی هستند که تعاملات (Interactions) را تسهیل (facilitate) میکنند. البته یادمان هم باید باشد که پلتفرمها از دیرباز با ما بودهاند. «بازار»های سنتی در شهرها نمونهای از پلتفرمها هستند که کارشان کاهش هزینه مبادله یا Transaction cost برای خریدار و فروشنده است.
اگر بازارها وجود نداشتند، خریدار و فروشنده چگونه همدیگر را پیدا میکردند؟
اگر شما کالای ارزشمندی برای عرضه داشته باشید اما خریدار آن را نتوانید پیدا کنید یا به سختی این کار عملی باشد، آن کالا چه ارزشی برای شما دارد؟
از کجا قیمت منصفانه کالای خود را بیابید؟
خریدار چگونه اطمینان یابد که کالای شما اصل است؟
تمام هزینههایی که صرف جستوجو، جوش دادن و ایجاد اعتماد در طرفین یک مبادله میشود بخشی از هزینه مبادلهاند. هزینهای که جدای از هزینهای است که صرف تولید محصول شده. این جاست که در مییابیم پلتفرمها هر کدام به نحوی در کاهش «هزینه مبادله» نقش ایفا میکنند و به این طریق مبادلات (عمدتاً اقتصادی) را افزایش داده و به رفاه جمعی منجر میشوند.
در مورد بازارهای سنتی به طور خاص، به سبب حضور دائمی فروشندگان و نظارت غیررسمی حاکم بر بازار، بسیاری از هزینههای مبادله کاهش مییابد و از این روست که بازارها در طول تاریخ ارزشآفرین بودهاند و به عنوان یک نهاد پابرجا.
***
حال به این بیندیشیم که ما در دنیایی زندگی میکنیم که اتصال (Connection) آن هم با سرعت نور یکی از اصلیترین مشخصههایش است.
همه چیز در حال وصل شدن به همه چیز است.
انسانها به یکدیگر، انسانها به اشیا و اشیا به اشیا.
این جاست که تحولی بزرگ در بحث پلتفرمها رخ میدهد. پلتفرمهای دیجیتالی اگر چه در مفهوم مشابه پلتفرمهای سنتی پیشین هستند (همان تسهیل ارتباط) اما به سبب سرعت ارتباطات، دنیای نوینی را خلق کردهاند و پیشروانی چون ایبی، کرگزلیست، آمازون (مارکتپلیس)، گوگل، فیسبوک، تنسنت و علیبابا از پس چنین تحولی سربرآوردهاند.
کافی است به لیست پرارزشترین شرکتهای دنیا نگاهی بیندازیم تا ببینیم چگونه شرکتهایی که عمرشان حتی به یک دهه هم نمیرسند ارزشی بیش از شرکتهای پرسابقهای چون بی.ام.دبلیو دارند.
***
بخش بزرگی از کسبوکارهای دیجیتالیئی کشورمان هم که امروز در دور و بر خود مییابیم یا بر اساس مفهوم پلتفرم بنا شدهاند یا پلتفرم نقشی اساسی در مدل کسبوکارشان دارد.
دیجیکالا، دیوار، اسنپ، تپسی و آپارات گوشهای از اسمهای آشنایی است که در این ارتباط به ذهن میرسند.
لازمه فهم بهتر چنین دنیایی، آشنایی با پلتفرمها و قوانین حاکم بر آنهاست. من احساس میکنم مطالعه دائمی پیرامون این حوزه در کنار آشنایی نزدیک با تحولاتی که در کسبوکارهای دیجیتالی ایران و جهان رخ میدهد، دانشی کمیاب و به شدت ارزشمند به ما عرضه میکند و آهسته آهسته از ما متخصصانی برجسته با دانش و مهارتی پرتقاضا میسازد.
***
بگذریم و کمی هم از خود کتاب بگویم.
کتابی که اینجا معرفی میکنم کتاب «کسبوکار پلتفرمها»ست اما به نظرم اگر بخواهیم کتابی را برای ورود به این حوزه بخوانیم، این کتاب، کتاب «انقلاب پلتفرم» یا Platform revolution خواهد بود. کتابی به نسبت جامع که بهتر میتواند ما را با مفاهیم پایهای این دنیا آشنا کند.
اما اگر آن کتاب را خواندهایم، کتاب «کسبوکار پلتفرمها» به نظر کتاب مناسبی میرسد تا با دیدگاههای دسته دیگری از محققان برجسته این حوزه آشنا شویم. طبیعتا در این نوشته نمیشود به طور مفصل از جزئیات این کتاب گفت و تنها به ذکر چند نکته کلی اکتفا میکنم.
***
۱/ نظام روایی کتاب برپایه دستهبندیهایی است که به خوبی در ذهن میمانند:
یکی از نکاتی که در طول خواندن کتاب متوجه شدم این است که محتوای فصلهای کتاب نظاممند است. هر فصل را که میخوانی میتوانی آن را در چند دسته تقسیم کنی. به عنوان مثال در فصل سوم که مرتبط با استراتژی و مدل کسبوکار است موارد زیر به خوبی در ذهنت ماندگار میشود:
اول طرفهای (sides) پلتفرم را انتخاب کن.
دوم مسئله مرغ تخممرغ پلتفرم را حل کن (Chicken or egg problem) .
سوم مدل کسبوکار را طراحی کن.
و چهارم قوانین اکوسیستم را اعمال کن.
خوبی این تقسیمبندی این است که هنگامی که این موارد را در ذهن داری، بهتر میتوانی موارد جزئیتری که ذیل هر کدام از این موارد اصلی آمده بوده را به خاطر بسپاری.
به عنوان یک مثال دیگر، اگر به فصل چهارم کتاب که درباره اشتباهات پلتفرمها میپردازد نگاهی بیندازیم باز این ساختار به خوبی رعایت شده است. اشتباهات پلتفرمها در این کتاب در چهار دسته کلی زیر تقسیم میشود که البته هر کدام با مطالعات موردی متنوعی همراه شده است:
قیمتگذاری اشتباه در یک طرف از پلتفرم
عدم توانایی در ایجاد اعتماد
غرور و ناچیزانگاری رقابت
از دست دادن فرصت (هنگامی که بازار به سمت یک پلتفرم رقیب متمایل میشود و اثر شبکهای آن پلتفرم را از دسترس دور و دورتر میکند)
این دستهبندیها به همراه مثالهای متنوع کتاب ابزار بسیار خوبی به من داده تا درباره موضوعات متنوع و به خصوص نمونههای ایرانی بیندیشم و به این ترتیب مطالب کتاب را در ذهن خود ماندگار کنم.
۲/ شروع و بزرگ کردن کسبوکار پلتفرمی بسیار سخت است اگر چه میتواند پاداشی بسیار بزرگ با خود به همراه داشته باشد:
مورد دیگری که پس از ساختار کتاب در ذهنم بسیار پررنگ شده، پلتفرمی اندیشیدن (Platform thinking) است.
کاری که در ابتدا بسیار ساده به نظر میرسد اما نبود آن باعث شکست بسیاری از کسبوکارهای بزرگ شده است. مثلا یکی از دلایل عمده شکست شبکه اجتماعی Myspace که مدتها قبل از فیسبوک میداندار بوده این است که هنگامی که News corporation این شرکت را میخرد با همان مدل ذهنی سنتی «دستور و کنترل» یا Command and control آن را اداره میکند.
در حالی که در کسبوکارهای پلتفرمی، آن چه مهم است رشد اکوسیستمی است که بر روی این پلتفرم شکل گرفته. ذینفعان متعددی در این بین وجود دارند که نیاز به هماهنگی و همآوایی در میانشان وجود دارد، نه اداره کردنشان با دستور و فرمان.
شکست تعداد انبوهی کسبوکار پلتفرمی هم یادآور Survivorship bias یا سوگیری بازماندگان است. ما به انبوه شکستخوردگان توجهی نمیکنیم اما تعداد اندک برندگان (که پاداشهای بزرگی بردهاند) تمام توجه ما را جلب میکند.
شکستهای انبوهی که در حوزه پلتفرمها وجود دارند هشدار دیگری است که اگرچه پاداشهای غیرخطی و بسیار بزرگی در انتظار برندگان بازی پلتفرم است، اما بازی کردن در چنین زمینی آن گونه که در ابتدا تصور میشود ساده نیست. تلاشهای شرکتهای سنتی بزرگی همچون والمارت (Walmart) برای ساخت یا خرید پلتفرمهای موفق در حوزه ایکامرس میتواند گوشهای از دشواریهای این مسیر ر ا به ما نشان دهد.
۳/ جای خالی مدلها در استراتژی کسبوکارهای ایرانی:
البته این نکته فراتر از بحثهای موجود در این کتاب است اما خواندن این کتاب باز تلنگری بود برای نبود آن چه من در خلوت خودم به آن «مدلاندیشی» میگویم. مدلها اگر چه آینه تمامنمای واقعیت نیستند اما به ذهن نظام و سامانی میدهند که بهتر بتواند به تحلیل پیچیدگیهای دنیای بیرونی بپردازد.
یکی از برجستهترین ویژگی خواندن کتابهایی همچون «کسبوکار پلتفرمها» این است که ذهن را به انواع و اقسام مدلها مجهز میکنند، تا بتوانند در تشخیص اقدام درست و تصمیمگیری در بزنگاهها موفق عمل کنند. مدل داشتن و براساس مدل اندیشیدن کمک میکند هزینههای ما کاهش یابند و کمتر به صورت کاملاً تصادفی دست به آزمایش و خطا بزنیم.
این احساس شخصی من است که جای مدلها و مدلاندیشی در ذهن بسیاری از صاحبان کسبوکارهای ایرانی خالی است و شاید یکی از ابزارهای بسیار مفیدی که در ابهام فراوان میتواند کمکمان کند داشتن مدلهای آزموده و پرتو آنان را به مسیر خود تاباندن است.
***
امیدوارم فرصت کنید و این کتاب را مطالعه کنید.
مرتضی
مرداد ۵جالب بود منو یاد کارگاه اصول طراحی کسبوکارهای پلتفرمی دکتر فرداد زند سال 96 انداخت.
https://maktabkhooneh.org/course/%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%DA%A9%D8%B3%D8%A8-%D9%88%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D9%84%D8%AA%D9%81%D8%B1%D9%85%DB%8C-mk511/