هدر خبرنامه عضو شوید

وقتی سود بانکی، سم خوشمزه می‌شود.

وقتی سود بانکی سم خوشمزه می شود

پیش‌نوشت: این پنجمین نوشته از سری آموخته‌هایم از اقتصاد است که لیست تمامی‌شان را می‌توانید در (اینجا) ببینید. در این نوشته‌ها سعی دارم نکاتی را بنویسم که احساس می‌کنم به من در فهم بهتر دنیای اطرافم کمک کرده و احتمالاً می‌تواند به افراد دیگری نیز یاری رساند.

***

بر اثر گشت و گذاری که در منابع اقتصادی داشته‌ام، نکته یا قاعده‌ای در ذهنم شکل گرفته که البته نمی‌توانم به عنوان یک قانون با پشتوانه منابع علمی آن را این جا عرضه کنم چون به شدت به تجربه و انتخاب منابع و مشاهدات روزانه‌ام آغشته است اما می‌دانم برای من راهگشای خوبی در فهم اتفاقات پیرامونی‌ام بوده و دوست دارم آن را با شما هم شریک شوم.

این روزها که درگیر تلاطمات اقتصادی هستیم شاید برای خیلی‌هامان سوال شود که مگر ما این همه مشاور اقتصادی نداریم این همه استاد و صاحب‌نظر و فعال در زمینه‌های اقتصای، مالی و بانکی نداریم. چگونه می‌شود درگیر چنین تلاطماتی می‌شویم؟

احتمالاً خیلی‌هامان به یاد داریم که حرف‌هایی که از مقامات بالای دولتی می‌شنیدیم با صحبت‌هایی که در کتاب‌ها یا صحبت‌های کارشناسانه اقتصادی دیده و شنیده‌ بودیم شبیه بودند.

این که تورم مزمن دورقمی باید مهار شود.

این که جلوی رشد بی‌محابای نقدینگی باید گرفته شود.

این که اقتصاد دستوری نیست که بشود به فرمان و بگیر و ببند تحت کنترل درآید.

پس چگونه می‌شود که این صحبت‌ها راه به جایی نمی‌برد و سبب می‌شود همه‌مان سر در گریبان حیرت فرو بریم و در یک پارادوکس عجیب غرق شویم؟

از خودمان بپرسیم که این مسائل که مسائل تازه‌ای نیستند که بشر تازه با آن‌ها رو به رو شده باشد، پس چرا هر بار ما سعی داریم چرخ را از اول بسازیم؟

***

طبیعتاً این پدیده، یک پدیده تک بعدی نیست که بتوان در یک نوشته سر و ته آن را هم آورد. بررسی آن، ساعت‌ها بحث، مطالعه و مشارکت خیل زیادی از افراد را می‌طلبد. در هر صورت احساس می‌کنم قاعده‌ ذهنی که در چند خط بالاتر از آن صحبت کردم، لنز خوبی می‌دهد تا با نگاه از درون آن کمی از این پارادوکس و تناقضی که وجود دارد رها شویم و بهتر بفهمیم پیرامونمان چه اتفاقی در حال افتادن است.

قاعده این است:

اکثر راه‌حل‌های اقتصادی در کوتاه‌مدت تلخ هستند.

و روی دیگر این قاعده هم آن است که:

اکثر روندهای مخرب اقتصادی در کوتاه‌مدت شیرین هستند.

و این جایی است که نقش سیاست‌مدار و ما به عنوان مردم هر دو مهم می‌شوند. یعنی گاهی فشار ناخودآگاه خود ما باعث می‌شود سیاست‌مدار ترجیح بدهد خطر نکند و هنگامی که ما راضی هستیم انگیزه‌ای نداشته باشد که به خاطر رفاه بهتر ما در آینده، خشم و غضب امروزمان را به جان بخرد.

من در نوشته «نقش قیمت در اقتصاد» هم از داستان بلیط هزارتومانی هواپیما مثال زدم و گفتم که در کوتاه‌مدت چنین تصمیم‌هایی چقدر برای افراد عادی جامعه شیرین است و دعا به جان دولتمردان می‌کنند. اما در بلندمدت چنین تصمیم‌هایی تیشه به ریشه اقتصاد می‌زند و چگونه انگیزه فعالیت‌های اقتصادی را کم و کم‌تر می‌کند و ما را به چه منجلابی دچار می‌کند.

در این نوشته هم می‌خواهم به گوشه دیگری از همین مصیبت‌ راه‌حل‌های کوتاه‌مدت خوشمزه اما بلندمدت ویرانگر اشاره کنم.

***

داستان یک سم خوشمزه

ولوله‌ای در میان جماعت افتاده بود. در بزم‌های شبانه، در دورهمی‌ها، در کنار گپ و گفت‌های عادی. و هر کس امیدوار بود که او باشد که آخرین خبر در این زمینه را می‌داند.

این که می‌داند کدام بانک یا موسسه مالی بیشترین سود را می‌دهند و با افتخار آن را پیش دوست و آشنا اعلام می‌کرد و از بعضی‌هاشان تعجب می‌کرد که چطور حاضر شده‌اند پولشان را در بانکی بگذارند که ۲ درصد سود کمتر می‌دهد.

جای هیچ نگرانی نبود.

اصلی‌ترین اصل امور سرمایه‌گذاری که باید رابطه میان بازگشت ‌سرمایه و ریسک سرمایه‌گذاری باشد به هیچ انگاشته می‌شد. این اصلاً در مخیله هیچ کسی نمی‌آمد که ممکن است این کارشان با ریسک همراه باشد.

و البته که می‌دانید حق با آن‌ها بود.

آن‌ها به خوبی می‌دانستند در بدترین اتفاق‌هایی هم که در این زمینه افتاده معمولاً با استفاده از منابع بانک مرکزی این اتفاقات رفع و رجوع شده. یعنی وقتی می‌خواندی ۲ درصد سود اضافه‌تر می‌دهند جای نگرانی و تفکر و تاملی نبود، به سادگی پولت را از این بانک به آن بانک می‌بردی.

اس ام اس‌ بانک را هم فعال کرده بودند.

سر ماه که می‌شد، آن اس ام اس خوشمزه سود بانکی در گوشی‌هایشان ظاهر می‌شد. باورشان نمی‌شد که مثلاً به خاطر صد میلیون که در بانک دارند، دو میلیون تومان ماهیانه به حسابشان واریز می‌شود. حظ می‌کردند. دو میلیون پول ماهیانه یک کارمند می‌شد و مثل این می‌مانست که یک دست اضافه‌تر هم دارد برایشان کار می‌کند. چه چیز از این بهتر؟

نکته دیگر هم این بود که خبری از تورم‌های بالا نبود. این طور که می‌گفتند تورم داشت به زیر ده درصد می‌رسید. و حساب که می‌کردی اگر همین طور تورم پایین می‌آمد تا مثلا به نزدیکی صفر برسد با این سودی که از بانک می‌گرفتند دیگر در اوج خوشبختی بودند. مگر نه؟

***

اقتصاد یک بخش واقعی دارد. یک بخش که اندازه آن را با میزان تولید کالا و خدمات می‎‌سنجند و آن را با شاخص‌هایی مثل تولید ناخالص داخلی یا GDP اعلام می‌کنند که خیلی با جزئیات نحوه محاسبه آن در این نوشته کاری نداریم. یک قانون سرانگشتی در اقتصاد به ما می‌گوید هر چه میزان تولید کالا و خدمات در یک کشور بالاتر رود، مردم آن کشور رفاه بیشتری خواهند داشت.

رشد اقتصادی کشورها هم با چنین شاخص‌هایی سنجیده می‌شود، مثلاً اگر تولید ناخالص داخلی کشوری صد میلیارد دلار باشد و در سال آینده به صد و ده میلیارد دلار برسد (با فرض این که ارزش دلار ثابت مانده باشد.)، این کشور ده درصد رشد اقتصادی را تجربه کرده است.

نکته اساسی این جاست که ده درصد رشد اقتصادی برای یک کشور عدد بسیار بالایی است.

اژدهای پیش از این خفته چین که اکنون بیدار شده و  به دومین اقتصاد جهان تبدیل شده، در میان کشورهای مشهور جهان، معمولاً بالاترین رشد اقتصادی سالانه را تجربه می‌کند، این رشد اقتصادی سالانه در حدود ۶ تا ۷ درصد است (اگر به آمارهای چینی‌ها اعتماد کنیم و فرض نکنیم کمی رشدشان را بالا نشان داده‌اند.) و البته که کشورهای توسعه یافته ارقامی بسیار پایین‌تر از این را بدست می‌آورند.

برای این که بهتر در ذهن‌مان بماند مثال زیر شاید کمک کند.

اگر کل خروجی یک اقتصاد ۱۰۰ گوجه فرنگی باشد، با رشد اقتصادی ۳ درصدی انتظار داریم، سال بعد ۱۰۳ گوجه فرنگی در این اقتصاد تولید شده باشد.

***

از آن طرف سود بانکی بسیار بالا، باعث انجماد نقدینگی خواهد شد.

چون عقل سلیم حکم می‌دهد که پول‌ها را در بانک حفظ کنیم. این انجماد، باعث کاهش چرخش پول در جامعه می‌شود و به ظاهر نقدینگی در چرخش پایین می‌آید. این نقدینگی پایین کمک می‌کند تورم (به صورت موقت) کاهش یابد.

فعالیت‌های اقتصادی هم تقریباً بی‌معنی می‌شود. در کشوری که رشد اقتصادی مثلاً سه درصدی را تجربه می‌کند، کدام فعالیت اقتصادی آورده‌ای دارد که بتواند با چنین سودی که بانک‌ها می‌دهند برابری کند؟ و چرا باید یک فعال اقتصادی زیر بار گرفتن وام‌هایی برود که درصدهای بسیار بالایی برای بازپرداخت طلب می‌کنند؟ و تازه اگر هم برود احتمالاً درصد بسیار بالایی از این افراد توان بازپرداخت چنین وام‌هایی را نداشته باشند و در اصطلاح مالی آن نکول (Default) اتفاق می‌افتد.

این جا هم عقل سلیم به آن فعال اقتصادی حکم می‌کند که در خانه‌اش استراحت کند و پولش را در بانک بگذارد.

و می‌توان حدس زد که در ادامه و با پایین آمدن فعالیت‌های اقتصادی، شاهد افت تولید کالا و خدمات در یک اقتصاد هستیم و این افت یعنی افت رشد اقتصادی. و تشدید روندهای بالا. حالا دیگر همان عده معدودی که به فعالیت مشغولند هم دیگر رمقی برای ادامه پیدا نمی‌کنند.

***

اما سوالی که احتمالاً در ذهن همه‌مان می‌چرخد این است که:

مگر بانک یک بنگاه اقتصادی نیست؟ درآمد آن از کجاست و به چه کسانی وام داده و آن‌ها در چه فعالیت‌هایی سرمایه‌گذاری کرده‌اند که اکنون با چنین بازگشت سرمایه‌ای می‌توانند کمک کنند که بانک‌ها سودهایی چنین بالا بدهند؟

و کمی فکر کردن ما را به این نتیجه می‌رساند که احتمالاً پشتوانه چنین سودهایی دارایی‌هایی است که اصطلاحاً آن‌ها را دارایی‌های موهومی می‌خوانند و بانک‌ها در ترازنامه خود وارد کرده‌اند تا پرداخت چنین سودهایی را توجیه کنند. اما آن سودها در واقع عددی بیش نیستند. به سادگی این که در سرورهای کامپیوتری با گذشت ماه تغییر کنند و بخش واقعی اقتصاد فرسنگ‌ها با آن اعداد فاصله دارد.

***

همه خوشحال بودیم. ماه به ماه، بدون آن که اتفاقی افتاده باشد درصد قابل‌توجه‌ای پول به حسابمان واریز می‌شد. قیمت ارز که اصلاً با همان تورم زیر ده درصد هم رشد نمی‌کرد. همه چیز عالی بود.

اما غافل بودیم که روندهای مضر اقتصادی در کوتاه‌مدت اغلب «عالی»اند. اغلب همه را خوشحال می‌کنند.

نتیجه آن سودهای سمی، انباشت نقدینگی بود. اعدادی که در حساب‌هامان جمع می‌شد اعدادی خالی بودند. بدون آن که این بیرون ما به ازایی از کالا و خدمات منتظر جذبش باشد. باید می‌دانستیم جرقه کوتاهی، آن بهمن انباشت شده را به سمت اقتصادمان سرازیر می‌کند اما چه حیف که ما با اس ام اس‌های سر ماه‌مان خوش بودیم.

بگذریم.

شاید نکته‌ای که باید به ذهن بسپریم این است که اگر این بار دیدیم چیزی به صورت غیرطبیعی خیلی خوب است، از خودمان بپرسیم این بار قرار است با کمک کدام درس اقتصاد از خواب بیدار شویم؟

***

اگر مطلب بالا را دوست داشتید احتمالاً نوشته‌های زیر را هم دوست داشته باشید بخوانید:

نقش قیمت در اقتصاد

بانک چیست؟

اولین آموخته‌ام از اقتصاد (مفهوم ارزش)

 

3 Responses
  • بهنام فلاح
    شهریور ۳

    سلام بابک عزیز؛ هروقت inoreader رو باز میکنم و اسم تو رو میبنم پیش خودم میگم: به به یه مطلب پرمغز دیگه! ازینکه مینویسی و ایده هات رو به اشتراک میگذاری خوشحالم. وقتی اون پستت راجع به اسنپ شات رو میخوندم انگار داشتی واقعیت های تو مغزمو دونه دونه میاوردی رو کاغذ. تو وبلاگ جدیدم میخواستم مطلبی با عنوان خدا و خرما بنویسم که تو اینکار رو با این پست انجام دادی و من باید به دنبال ایده های جدیدتری باشم. ازینکه وقتم رو با نوشته هات میگذرونم حس خوبی دارم. ممنونم. بهنام

    • بابک یزدی
      شهریور ۳

      بهنام جان از لطفی که به من و نوشته‌های این جا داری واقعا ممنونم. امیدوارم ایده‌هایی که توی ذهن داری رو هم هر چه زودتر توی وبلاگت بیاری چون به نظرم هر کدوم ما از یه زاویه دید به یه مسئله مشترک نگاه می‌کنیم و خوندن نوشته‌های متفاوت مخصوصا توی موضوعات مهمی مثل همین موضوع، کمک می‌کنه به درک بهتری از مسئله پیش رومون برسیم.

  • محمد محمدی
    شهریور ۲

    سلام
    بسیار عالی. رجب طیب اردوغان در مورد بهره بانکی میگه:”بهره بانکی پدر و مادر تمام شیاطین است.” نمیدونم چرا دولت ما سیاست بالا نگهداشتن نرخ بهره رو تو پنج سال گذشته در پیش گرفت!! شما علت این مساله رو میدونین؟
    بازم ممنونم به خاطر پست زیباتون

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *