دکتر بابک علوی استاد دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف هستند. امسال این موهبت شامل حالم شد تا در دورهای به نسبت طولانی در خدمت ایشان باشم. دوره رهبری برای مدیران که خود شامل سه ماژول بود. اگر تمایل دارید ریزتر و دقیقتر با ویژگیها و مختصات این دوره آشنا شوید این لینک کمک زیادی به شما خواهد کرد (+). ماژول اول شامل مفاهیم پایه رهبری و مفهوم رهبری بر خود، ماژول دوم شامل رهبری تیم و Interpersonal leadership و ماژول سوم شامل رهبری سازمان بود.
یادگیریهای ارزشمندی از این دوره داشتم. البته این دوره یک دوره ویژه مدیران یا Executive است و به اصطلاح کمی فاصله دارد با آن چه دانشجویان به صورت آکادمیک و در دورههای رسمی دانشگاهی از سر میگذرانند. اما اگر درگیر مفاهیم مطرحشده در کلاس بشویم آموختههای فراوان آکادمیک و عملی حاصل خواهد شد.
من در پست اول مثلث هنر، عمل و علم هم به این پرداختم که بحث بازاندیشی و Reflection براثر تاکید فراوان ایشان برایم اهمیت دوچندان پیدا کرد. با این مفهوم البته در متمم آشنا شده بودم.
***
افرادی که به من توصیه کرده بودند که در این دوره شرکت کنم از دانشجویان قدیمی ایشان بودند و یکی از نکاتی که تاکید داشتند و در عمل هم همینگونه بود اثر ماندگاری بود که ایشان بر ذهن میگذرانند. منای که سالها بود از دانشگاه فاصله گرفته بودم و از شما چه پنهان از دانشگاه دلچرکین هم بودم به سبب ایشان در نگاهم تجدیدنظر کردم. این که دانشگاه میتواند میزبان افراد افتادهحال، سختکوش، دقیق و منضبط و البته شریانی از علاقه به علم و مهر به انسان باشد که حال خوبشان را به تو هم تسری میدهند.
طبیعتا دوست دارم بیشتر از ایشان بگویم ولی خیلی به این جنس تعاریف نیاز ندارند و حتی به این فکر میکنم که در کل اصرار دارند که از ایشان خارج از چارچوب تعریف نشود و بارها تاکید دارند که ایشان هم فردی همواره دانشجو و درحالیادگیریاند.
بگذریم.
***
درسی که در این پست میخواهم از ایشان بگویم در تبادل نظرهایی است که میانمان اتفاق افتاد و در من اثر قابلتوجهی گذاشت.
ما هر هفته فرمهای Reflection برای ایشان مینوشتیم (از این که در آن جلسه چهارساعته چه نکاتی برایمان پررنگ بود، کجاها یادگیری داشتیم، کدام کاراکترهای رهبری را مناسب برای آن جلسه مییافتیم و یا این که چه تعهدات عملی میخواهیم در ادامه برای خود داشته باشیم.) و یکی از ویژگیهای منحصربهفرد ایشان این بود که آن فرمها را شخصا هر هفته میخواندند و به ما بازخورد میدادند.
شاید باورتان نشود ولی ایشان به سبب تعاملات درون کلاس و خواندن این فرمها تک تک ما دانشجویان را میشناختند و این حقیقتا چیز غریبی است. من بعید میدانم چنین ارتباط گرمی میان دانشجویان دورههای مدیران با دیگر اساتید دانشکده شکل گرفته باشد.
در پروژه انتهایی ماژول اول که خود نوعی Reflection بود، قرار بود از سه موضوعی که در ماژول اول توجه ما را به گونهای جلب کرده است که قصد داریم درباره آنها اقداماتی برای تقویت قابلیتهای رهبری خودمان یا کاراکتر خود در عمل انجام دهیم را توضیح دهیم.
من برای موضوع سوم این پروژه چنین نوشتم:
توجه ویژه به مولفههای نهادی (فقط متمرکز بر خودم و یا الگوهای Interpersonal نباشم)
حل پایهای بسیاری از مشکلات در مولفههای نهادی است. اگر من رهبری را فقط در انسان و روابط بین انسانی ببینم چشمم را به کشتی بزرگتری که سوار آن هستیم بستهام. مولفههای نهادی چه از جنبه سخت آن مثل این که ساختار سهامداری چگونه است، حاکمیت شرکتی و توافقنامه بین سهامداران چه الزاماتی دارد تا مولفههای نرمی مثل فرهنگ شرکت، تعیینکنندهاند. در عین این که بسیار راهگشاست که من کاراکترهای موردنظر خودم را توسعه دهم از این غافل نشوم که حتی یک ناخدای ماهر هم اسیر یک کشتی ضعیف میشود (کشتیای که کشتیسازان در هنگام ساخت بسیار سرسری عمل کردهاند) و این که من فقط شلاق بگیرم و با ناچیزانگاشتن چنین مولفههای مهمی تنها همکاران خودم را مورد عتاب و خطاب قرار دهم جفای بزرگی است.
شاخکهایم را به این مولفههای نهادی تیزتر کنم: حتی در Micro eventهایی مثل جلسات بین همکاران به این مولفهها دقت کنم. ببینم الگوی غالب شرکت چه چیزی را در همکارانم برمیانگیزاند شوق مشارکت یا ترس و گوشهگیری؟ از خودم بپرسم که چرا برخی تصمیمهای مهم انقدر دیر گرفته میشوند نکند این ریشه در ذینفعان متعدد یا تضاد آرا در سطح هیئتمدیره یا حتی بالاتر از آن در میان سهامداران عمده دارد.
Structure-agency dilemma: چگونه میتوان در بسیاری از Corporateها که Structure با اینرسی بالا دارند Agentic رفتار کرد و عامل بود؟ درباره این بیشتر نیاز دارم بدانم. بلند بلند که فکر میکنم در وهله اول این است که Big picture داشته باشم و دستگیرههای اثرگذاری را بشناسم. شاید جایی نیاز دارم با رهبری اصلی صحبت کنم. شاید بتوانم به اعضای هیئتمدیره نزدیکتر باشم. شاید بتوانم از تکنولوژی مثلا AI بهره بگیرم تا نقشی نو در افکنم. خودم به طور جد با این مساله روبرویم و نمیخواهم تنها نقش مشاهدهگر داشته باشم. امیدوارم بتوانم.
ایشان در بازخوردی که به من داده بودند از من خواسته بودند که نقش خودم را فراموش نکنم. این که ما حتی میتوانیم بر مولفههای نهادی نیز اثر بگذاریم.
در ادامه نیز در ماژول دوم نیز یادم است گفتوگوهایی از این سیاق داشتیم.
و کم کم چیزی در من در حال تغییر بود.
***
طبیعتا که نمیشود نقش مولفههای نهادی را فراموش کرد. اما آن چه شاید من از آن غافل بودم این بود که این نوع نگاه نوعی بیعملی و Passiveبودن را در من میانگیزاند. چیزی که به روشنی و به عنوان یکی از یادگیریهای باکیفیت خودم از این دوره به همراه دارم این است که ما همواره دایره عمل و اثر خود را داریم (یادمان نرود که اینها همه کلمات من است و ممکن است کژتابیهای ذهن من روی نوع روایتم اثر گذاشته باشد).
درست است رهبری یک سازمان ممکن است باکیفیت عمل نکند. موانع زیادی در سطح هیئتمدیره وجود داشته باشد یا در سطح سهامداران. اما باز راههای بسیاری پیش روی من است. اول از همه این که سعی کنم در حد توانم بر جریان امور اثر بگذارم. این که بتوانم انگیزه همکارانی که با من کار میکنند را درک کنم و کمک کنم آنان هم از منظر کمیت و هم کیفیت انگیزههای بیشتر و باکیفیتتری را تجربه کنند. و البته اگر آنقدر آش شور است که نمیتوان در چنین سازمانی ادامه داد جسور باشم و عامل و آن سازمان را ترک کنم.
و البته که این درس امیدوارم تا سالیان سال با من بماند.
***
این عکس یادگاری انتهای دوره با ایشان است:

پینوشت: اگر دوست داشتید محمدرضا شعبانعلی عزیز نیز در پستی از دکتر علوی یاد کردهاند (اینجا را کلیک کنید) و البته همین پست یکی از چند دلیلی بود که من را هل داد که در این دوره شرکت کنم.



پاسخ دهید