پیشنوشت: در این نوشته (البته به صورت داستانی) درباره مدل درآمدی اسنپ و این که اسنپ (یا به صورت کلی، پلتفرمهای دیجیتال) چگونه میتوانند پول درآورند صحبت کردهام. امیدوارم از خواندش لذت ببرید.
***
جرقه این سوال آن زمانی در ذهنم خورد که اسنپ گرفته بودم و راننده سوالپیچم کرده بود. از همان روزهایی که حوصله نداری اما به تشکی در میفتی که حریف آماده به نبردت، دامی برای تو پهن کرده چنین و چنان.
از کار بر میگشتید؟
بله.
ببخشیدا فضولی نباشه. چه کاری؟
در حوزه اینترنت.
یعنی سرعت اینترنت رو شما تعیین میکنید؟ آقا این اینترنت موبایل ما رو کشته.
نه. نه. اون یه بحث دیگهست. من یه کار دیگه میکنم.
نمیدانستم چطور از «محتوا و استراتژی» برایش بگویم. قدم بعدیش هم احتمالا پرسش از ارتباط اینها و اینترنت بود. ترجیح دادم زنجیره پرسش را همینجا قطع کنم. بنابراین جوابی مبهم بدون به کاربردن واژه «محتوا» یا «استراتژی» در آن تحویلش دادم.
یه سری خدمات میدیم به شرکتهایی که در حوزه اینترنت فعالیت میکنند.
دمدستترین مثالی که راننده ارتباط بهتری با آن برقرار میکرد، «اسنپ» بود. بنابراین بدون فکر قبلی ادامه دادم:
مثلاً اسنپ. البته اسنپ تنها یک مثال است منظورم شرکتهای مشابه اسنپند.
ئه؟ چه جالب. آقا یه سوال.
و سوال آقای راننده این بود که در خلوت خود حساب و کتاب کرده و دیده توی اکثر سفرهای درونشهری، نه تنها چیزی عاید اسنپ نمیشود، بلکه اسنپ برای جبران آن اضافهمبلغی که به راننده پیشنهاد داده باید چیزی هم از جیب بگذارد.
تازه در بعضی اوقات از بعضی رانندگان که اصلا درصدی هم نمیگیرد (مثلا رانندگانی که در محدوده طرح ترافیک قرار دارند) و برایش این نکته مبهمی بود. برای همین گفت:
اینها که از هوا نمیخورند، میخورند؟ پولشان پس از کجاست؟
***
نه این که به این سوال قبلاً فکر نکرده باشم. اندکی فکر کرده بودم و چیزکی دربارهشان پرسیده بودم ولی خیلی کم. از توشه تلاشهای «غیرقابلتوجه» قبلی هم چند جواب حاضر آماده داشتم.
نشستم، قرص نان جوابهایم را تکه کردم. اندکی از مربای «من میدانم و چقدر دانستههایم زیاد است» به رویشان مالیدم و البته تند تند و بیحوصله، آنها را با همسفرم تقسیم کردم.
میدانید قسمتی از پول اینها از خواب پول میآید. همین که دو روز یک بار و تنها در روزهای زوج با شما تسویه میکنند به خاطر آن است که پولها جمع شوند و سود خواب این پولها خودش «خدا تومان» میشود.
«خدا تومان» را که گفتم از خودم خجالت کشیدم. یاد مبحث سواد عددی سایت متمم افتادم و دوباره خجالت کشیدم و البته از این خجالتهایی که به روی خودت نمیآوری و ادامه میدهی.
تازه داشت نان و مربای جواب اول را مزه مزه میکرد و «چه جالبی» و «به اینجاش فکر نکرده بودم» میگفت، که جواب بعدی را هم که در چنته آماده داشتم روی سفره افاضاتم قرار دادم.
اما بحث بعدی درباره دادهای است که در اختیار دارند، این داده خیلی ارزشمند است، خیلی زیاد.
این خیلی زیادها باز باعث عذاب وجدانم میشد. این خیلی زیادهایی که خودت هم نمیدانی چقدر زیادند؟
آنقدر یا آنقدر.
و در ادامه برایش از این گفتم که اسنپ میتواند با اینها الگوی رفتاری شهروندان را درآورد و این اطلاعات برای بسیاری نهادها از جمله شهرداری در زمینه حملونقل ارزشمندند و میتوانند با شهرداری معامله کنند و در ازایش پول بگیرند.
راننده که چیزهایی دستش آمده بود، گفت یعنی فقط شهرداری؟ شهرداری تنها نهادیه که از این دادهها استفاده میکنه؟
از آن جا که کم مانده بود که تئوریهای توطئه هم از بحث «نه چندان دقیقمان» سر برگیرد، به بهانه زنگ واجبی که باید میزدم مکالمه را قطع کردم.
***
اما سوال با من ماند.
این جوابها راضیم نمیکرد. باید به این فکر میکردم که اسنپ از کجا «میتواند» درآمدزایی داشته باشد، از کجا پول دربیاورد؟
***
بگذارید با یک مقدمه پیش برویم.
فناوری که میآید، در نگاه ما به عنوان «بهبوددهندهی فرآیند یا محصولی که از قبل هم بوده» میآید.
ما قبلتر هم داشتیم کارهای خود را میکردیم مثلا از نقطهای به نقطه دیگر جابهجا میشدیم. حال که تکنولوژی آمده احساس میکنیم این کار را با کیفیت بهتر یا سریعتر انجام میدهیم، خلاصه که انجام آن کار کاراتر میشود و در واقع همانگونه که قبلتر ها هم نوشتم، ما دست روی «چگونگی» میگذاریم و این «چگونگی» انجام کار را بهتر میکنیم.
این است که اولین کار ما با آمدن تکنولوژی و بسترهایی که در اختیار ما میگذارد، تقلید نعل به نعل کاری است که پیش از این میکردهایم. قبلا کلاس درس را فیزیکی برگزار میکردیم. الان هم از همان کلاس فیلم میگیریم و بر روی اینترنت میگذاریم و طبیعتاً چون بعضی از ویژگیهای کلاس فیزیکی را هم ندارد ممکن است آن را نسخه ضعیفشدهی کلاس واقعی بدانیم ولی به هر حال احساس میکنیم فرآیند آموزش را در کنار کلاس درس فیزیکی (که آن را اصل میدانیم) بهتر میکند.
یا دستگاه نوبتدهی به بانکها میآید، خوشحالیم که دیگر صف نداریم در حالی که صف را به صورت نشسته، بر روی صندلی تشکیل میدهیم. در واقع یک صف «قابلتحملتر» میسازیم.
اما کم کم تکنولوژی روی دیگر خود را نشان میدهد. به این دو جمله دقت کنیم:
در نظر ما، تکنولوژی میآید که کاری را که قبلاً انجام میدادیم بهتر انجام دهیم.
( این بهتر میتواند از نظر سرعت، دقت یا هر چیز دیگری باشد.)
اما پس از مدتی میبینیم تکنولوژی آمده که کاری را که قبلاً نمیتوانستیم انجام دهیم، انجام دهیم.
تکنولوژی افقهایی را میگشاید که در نگاه اول از دیدمان مخفی بوده است.
این همان نقطهای است که میخواهم بر رویش دست بگذارم.
***
اسنپ که آمد گفتیم نوع دیگری از آژانس مسافربری آمده. فقط تفاوتش این است که میتوانیم به جای تلفن زدن از اپلیکیشن موبایل برای آن استفاده کنیم.
کمی که گذشت و آن گاه که دیدیم قیمتهای بسیار معقولتری در مقایسه با آژانس مسافربری در اختیار ما میگذارد، گفتیم که «به به، آفرین» اسنپ یک آژانس مسافربری است که قیمتهای بسیار منصفانهتری در اختیارمان میگذارد. خدا خیرشان بدهد.
استدلال هم میآوردیم که بالاخره راننده میتواند خالی برنگردد و این گونه است که میتوانند قیمتهایشان را کاهش دهند.
(حتی ادبیاتمان هم آژانسی بود، انگار که قرار بود که راننده به همان مکان قبلی یا مثلاً آژانس برگردد که میگفتیم «میتواند خالی بازنگردد.»)
بعد از مدتی تازه متوجه شدیم اسنپ میتواند کارهایی انجام دهد که آژانس محلهمان نمیتواند.
یعنی فقط بحث ارزانتر بودن یا سریعتر بودن نیست. بحث تغییری اساسی است که تازه متوجه آن میشدیم.
آنگاه که براساس اجبار و اتفاقی در نقطهای از شهر در ساعتهای آخر شب سرگردان بودیم، میفهمیدیم اسنپ، یک راهحل «بیسابقه» برای جابهجاییمان در آن ساعت به خانه است.
نفس راحتی میکشیدیم. سوار میشدیم. به خانه میآمدیم. نگرانی هم از این که پول همراهمان نیست نداشتیم و آن را اینترنتی پرداخت میکردیم و شاید (البته شایدی بعید) به این فکر میکردیم که بحث استفاده از اسنپ، بحث ارزانتر بودن نیست، بحث گشودهشدن امکاناتی است که پیش از این نبوده.
کمی هم در اپلیکیشن کاوش میکردیم و متوجه میشدیم که اسنپ ساعات و مسیرهایی که همراهش بودهایم را به ما نشان میدهد. «چه جالبی» میگفتیم و مثل تمام آن لحظههایی که تصور نمیکردیم چیزی بنیادی در حال تغییر است از کنار آن میگذشتیم.
***
اسنپ نوعی پلتفرم است. علی کریمی عزیز در گردهمایی متمم به امپراطوریهای دنیای امروزمان که پلتفرمها باشند به خوبی اشاره کرد و شاید اگر در آن گردهمایی بوده باشید میدانید درباره چه صحبت میکنیم. کمی زمان میخواهد اما به تدریج متوجه میشویم پلتفرمها اقتصاد جدیدی را بنیان مینهند، که هر کس زودتر با راز و زمزشان آشنا شود، آینده درخشانی پیش رویش خواهد بود.
همان نگاه سادهنگرانه ما به بحث «اسنپ نوعی آژانس است ولی ارزانتر» احتمالاً درباره مدل درآمدی آن هم صادق باشد. ما تصور میکنیم اسنپ نوعی «واسطه بین منِ مسافر و راننده» است.
مبلغی از من میگیرد درصدی از آن را برای خودش به عنوان واسطه ماجرا برمیدارد و باقی را به راننده میدهد.
بعدش هم که در برابر سوال یک راننده کنجکاو قرار میگیریم بحث از خواب پول میکنیم و طوری «خدا تومان» پول را هم به کار میبریم که دیگر جای سوالی نمیماند که این بهترین راه درآمدی اسنپ است.
اما بازی پلتفرمها در این است که راههای خلاقانه بسیاری برای کسب درآمد در آنها وجود دارد، راههایی که پیش از فرارسیدن تکنولوژیشان امکانپذیر نبوده.
***
مثلا به راههای درآمدزایی اسنپ که فکر میکنیم، ابتدا یاد تبلیغات مستقیم میافتیم.
به این که اسنپ میتواند از فضای اپلیکیشنش مثلا در زمانی که منتظر ماشین هستیم برای تبلیغات استفاده کند. (کار هوشمندانهای که مدتی است برای تبلیغ محصولات دیگرش مانند اسنپفود از آن بهره میبرد)
بعدتر ذهنمان به سمت دادهای میرود که اسنپ میتواند جمعآوری کند، همان دادهای که میتواند از آن برای تحلیل استفاده شود و به مثلاً شهرداری پیشنهادات کارراهاندازی دهد. اطلاعاتی درباره این که بار مسافرتهای شهری به کدام سمت و سو است و برنامههای ترافیک و حملونقل چگونه میتواند باشد و این اطلاعات میتوانند مجانی نباشند و در قبالش همکاری خوبی بین اسنپ و شهرداری یا هر شرکتی که به دادههای اسنپ نیاز دارد ایجاد شود.
البته بحث «داده» که پیش میآید، چراغ تئوریهای توطئه را هم در ذهنمان روشن میکند.
از جمله این که بخش مهمی از رفتوآمدهای من ثبت میشود، میدانند کجا میروم، تا کی آنجا هستم از آن جا به کجا میروم و با کمی طعم الگوریتمهای هوش مصنوعی محل زندگیم، کارم، فامیلم و هر «کجا» و «ناکجا»یی که میروم مشخص است.
یعنی با این اطلاعات چه کار میکنند؟
***
البته بعد کمی مهربانتر میشویم، به خودمان میگوییم: «ممکلت قانون دارد و این طورها هم نیست که از این اطلاعات سواستفاده شود.»
مهربان که میشویم احتمال دارد از آن طرف بام بیفتیم.
مثلاً من با خودم بگویم: کاش اسنپ «همدم من» بود. مثلاً روزهایی که بیحوصله بودم باهاش چت میکردم و میگفتم:
اسنپ خستهام.
بعد اسنپ از روی الگوریتم رفتوآمدهایم (و ترکیب با اطلاعاتی که از سفارشهای غذایی من از اسنپفود داشت)، میگفت:
بابک، دلت یه بختیاری مشتی میخواد؟
بعد ادامه میداد:
زود حاضر شو، تا باهم به یه رستوران عالی بریم.
اگر هم پیشنهاد اولش نمیگرفت، پیشنهادهای دیگری را رو میکرد و بالاخره من را با خود همراه میکرد.
یعنی دیگر اسنپ یک اپلیکیشن سفر درونشهری نبود، اسنپ یک اپلیکیشن «همدم» و «سرگرمی» بود یا شاید چیزی شبیه به اینها. اسنپ محلهایی را برای رفتن پیشنهاد میداد که قبلاً به آنها فکر نکرده بودم.
کمکم به من میآموخت که میتوانم روزهای بیحوصلگی ازش کمک بخواهم.
کمی بعدتر هم میدیدم اسنپ شبکه اجتماعی هم شده و مثلاً میدانست فلان دوست صمیمی من در این ساعت کجاست و به من پیشنهاد میداد:
حسین به پارک آبوآتش رفته، دوست داری تو هم بری پیشش؟
شاید بپرسید اینها چه ارتباطی با مدل درآمدیش دارد. ارتباطش این است که در این حالتها اسنپ به من میگوید که چون ناراحتم و اسنپ خیلی دوستم دارد برای رفتوآمدش به من تخفیف ۵۰ درصدی میدهد یا اصلا به صورت شارژ ماهانه از من پول میگیرد و تعداد سفرهایی که میروم دیگر مهم نیست که من نگرانی هزینهش را داشته باشم.
و البته در حالت اول، دو برابر پولی را که به من به آن میدهم میتواند از طرف سوم ماجرا که یا رستوران است یا سینماست یا مجتمع تجاری یا هر جایی که با هم قرارداد دارند، بگیرد چون برایش مشتری جور کرده.
بحث این است که وقتی پلتفرم بوجود میآید بازی حتی سهطرفه هم نیست که یک طرف مصرفکننده باشد یک طرف تولیدکننده و یک طرف مثلاً تبلیغکننده (چیزی مثل سایتهای خبری).
پلتفرم، زمین بازیئی را بوجود میآورد که طرفهای درگیر بسیاری میتوانند در آن مشغول شوند و مدلهای کسبوکار میتوانند بسیار خلاقانهتر از قبل شوند.
اسنپ میتواند به آژانسهای تبلیغاتی هم این اطلاعات را بدهد که چه مشتریانی در چه ساعات شبانهروز با چه ویژگیهایی از کدام بزرگراهها گذر میکنند و این که کدام تابلوهای تبلیغاتی بیشتر اثرگذارند.
تازه این ابتدای ماجراست و این قدرت یک پلتفرم است.
به این فکر کنیم که اگر پلتفرمها با یکدیگر به همکاری بپردازند چه اتفاقاتی میافتد؟ چه دنیای عجیبی میشود؟ که البته در نظرم دیر یا زود این دنیا «عجیب» خواهد شد، فقط کمی انتظار میخواهد.
میگویم «عجیب» چون توان تمیز بین فایده و ضرر این روند را ندارم و سعی میکنم از واژهای خنثی استفاده کنم که حیرتم را هم برساند.
***
بگذریم.
اسنپ میتواند قسمتی از درآمدش را از مسافر بگیرد، قسمتیاش را از آژانس تبلیغاتی بگیرد، قسمتیاش را از نهادهای دولتی مثل شهرداریها بگیرد، قسمتیاش را از تبلیغات هدایتشدهاش بگیرد، قسمتیش را از کارخانههای خودرویی که با آنها برای فروش اقساطی خودروشان قرارداد بسته بگیرد، قسمتی را از شرکتهای بیمهای بگیرد که قراردادهای کلان بیمه خودروهایش را پیش آنها میبرد و قس علی هذا.
البته در تمام این عبارتها از «میتواند» استفاده میکنم نه «میکند» تا تاکید کنم خودم هم نمیدانم اسنپ در حال حاضر دقیقا از کجا پول در میآورد؟ ( که البته محتمل است فعلا از جیب بخورد به این معنا که از پولی که بر رویش سرمایهگذاری شده استفاده کند، تا زمانی که وقتش برسد تا مدل درآمدیش را عوض کند.)
ولی در عین حال نباید فراموش کنیم، که تکنولوژی که میآید ما فکر میکنیم که میدانیم چه خبر است. این تنها تکنولوژی است که به مرور زمان به ما نشان میدهد اشتباه کردهایم و تنها اوست که میداند چه خبرهایی در راه است.
***
پینوشت: چون اکثر خوانندگان این نوشته از طریق گوگل به آن میرسند و احتمالاً به دانستن بیشتر درباره دنیای دیجیتال به صورتی عمیقتر از نوشتههای سایتهای رایج خبری و تکنولوژی علاقهمند هستند، به نظرم رسید یه معرفی کوتاه داشته باشم:
خوشحالم که به این سایت سر زدید، بابک یزدی هستم و روی حوزههای استراتژی، اقتصاد و محتوا مطالعه میکنم. البته تمرکز اصلی من استفاده از حوزههای موردنظر در دنیای دیجیتال است اگر احساس میکنید شما هم به تفکر و تعمق در این زمینهها علاقهمند هستید، احتمالاً نوشتههای این سایت برایتان دوستداشتنی باشد. در ضمن اگر نوشته بالا (نحوه پول در آوردن اسنپ) را دوست داشتید، حدس میزنم علاقه داشته باشید نوشتههای زیر را هم بخوانید:
شقایق میری
آبان ۱۹لذت بردم 🙂
موسوی
آبان ۱۷سلام آقای یزدی با ذوق
خیلی عالی بود استفاده مفید کردم وقسمتی که اسنب همدم آدم بشه رو کلی خندیدم . ولی خب یه کاری کنید منبع درآمد واقعی اسنب رو پیدا کنید خیلی معما شده.ممنون
هستی
مهر ۲۷از متن زیباتون کمال تشکر رو دارم
فاضل
اردیبهشت ۲۲جناب یزدی عزیز از خوانش نوشته ات به شدت به وجد امدم قدرت کلامی شگفت، زبانی رسا و محتوایی موثر حاصل این متن زیبا بود . مانا باشی بابک جان
با تشکر ارداتمند شما ترک زبان هستم واهل شیراز
م.ژ
مرداد ۵پرفکت…perfect
صمد
اردیبهشت ۲۲با سلام
صمد هستم ،راننده اسنپ
واقعا ممنون از نوشته های پربارتون،منم در مدت زمان بین سرویس نوشته هاتون رو خوندم،واقعا عالی بود،هم از نظر نگارش و هم محتوا
شما که به این زیبایی قلم می زنید، لطفا به این موضوع که یه راننده اسنپ چقدر درآمد کسب میکنه (منظورم دخلش نیست،درآمد خالصش )بلکه بتونم با نوشته شما یه تغییر به شغل فعلیم بدم.
ممنون که هستید،موفق باشید
بابک یزدی
اردیبهشت ۲۳سلام صمدجان. خوشحالم که نوشتههای اینجا مفید بوده. راستش درباره سوالی که پرسیدی اطلاعات کافی ندارم اما کلا یه قانون کلی که به نظرم رعایتش توی زندگی همهمون کمک میکنه اینه که سعی کنیم از کاری که میکنیم لذت ببریم و مطمئناً با مطالعه بیشتر و تلاش بیشتر میتونیم راههایی پیدا کنیم که هم از کارمون لذت ببریم و هم در طول زمان درآمدمون بیشتر شه. حالا اگر فرصت شه بیشتر درباره این موضوع توی این سایت مینویسم.
سینا
فروردین ۲۶با سلام و خسته نباشید..
جالبه بدونین که صبحی اسنپ گرفتم و راننده این سوال و از من پرسید که اسنپ چه سودی میکنه و این حرفا… فک کردم و به جواب قانع کننده ای نرسیدم… البته تو ذهنم تبلیغ از طریق اپلیکیشنش اومد اما چون تبلیغ خاصی توش ندیده بودم بهش نگفتم… آخرای راه بود به ذهنم رسید چک کنم چون قبلا هم برام سوال شده بود که اسنپ پول کم میگره از مسافرا و درصدیو خودش به راننده میده…
راننده هم صبحی همینو گفت چون قیمت برای من ۸۵۰۰ بود و برای راننده ۱۰۰۰۰ زده بود یعنی ۱۵۰۰ رو خود اسنپ به راننده میده.. بعد اینم گفت که ۱۰ درصد رو اسنپ میگیره پس یعنی ۵۰۰ تومن اسنپ ضرر کرده.. من نفهمیدم تو این موضوع چطور اسنپ سود میکنه!!
در کل از قضیه دورنشم… بعد چون آخر راه بود و وقت نداشتم متن طولانی بود سریع رفتم پایین تر و به موضوع همکاری با شهرداری مواجه شدم و برام منطقی بود.. خلاصه رسیدم به مقصد و به راننده همین دلیلو گفتم..
بعد خیلی دوست داستم متنتون رو کامل بخونم… بلاخره تو دو کورس تاکسی موقع برگشت خوندم…
من متاسفانه اهل خوندن متن و کتاب نیستم اما با متن منطقی شما یکم علاقه مند شدم…
جالبیش اینجاست که کل نظراتی هم که دوستان دیگه داده بودن خوندم 🙂
ببخشید طولانی شد نظرم..
ممنون موفق باشید…
بابک یزدی
فروردین ۲۷خواهش میکنم سیناجان. خوشحالم که این مطلب نظرت رو جلب کرده و به مطالعه مطالب طولانی هم علاقهمندتر شدی. موفق باشی.
محمد محمدی
بهمن ۳۰شبکه های خیلی زیادی مثل اینستاگرام و فیس بوک و حتی خود گوگل از طریق هوش مصنوعی اطلاعات و سلیقه افراد رو جمع اوری میکنن و میفروشن مثلا اینستاگرام با هوش مصنوعی میتونه متوجه بشه شما به چه مدل پستی بیشتر اهمییت دادی و خوشت اومد و ثانیه های زیادی بهش نگا کردی ذخیرش کردی لایکش کردی و واسه دوستات شیر کردی همه اینا اطلاعات خیلی مهمی هستن که خیلی شرکت ها حاضرن بابتش پول بدن
اسنپ ادرس خونتو میدونه تاریخ تولدتو اسمتو جنسیتتو همه سلیقه هاتو میدونه و اینا چیزای کمی نیستن همه اینا ارزشمندن حالا بابک جان خیلی درست گفت که وقتی ی تکنولوژی میاد همه فک میکنن همه چیو درموردش میدونن و این تکنولوژیه ک تهش بهت ثابت میکنه اشتباه فکر میکردی خیلی چیزای دیگه ممکنه ک منبع درامد اسنپ باشه
خیلی ممنون
احمدی
بهمن ۱۴سلام ممنون آقای یزدی واقعا عالی بود مطلب به شکلی نوشته شده که مخاطب با علاقه تا آخر میخونه، در ضمن اگه نویسنده هم بشی قطعا کارت میگیره
مسعود
بهمن ۲اولین متن بلندی بود که نظرخواهی جلب کرد و تا آخر خواندم حتی تیکه آخرش که معرفی بود بسیار هوشمندانه بود.عالی.
محسنی
دی ۲۸درود بر شما
دقیقا دیشب داشتم روی برخی از سوالاتم تمرکز میکردم و به جوابی نرسیده به بودم که به لطف خدا مقاله شما رو خوندم و خیلی لذت بردم و خیلی هم ایده و جواب گرفتم
موفقیت و سلامتی و ثروتمندی رو براتون از خدای بزرگ تمنا دارم
بابک یزدی
دی ۲۸سلام. ممنون از نظرتون. خوشحالم که این نوشته براتون مفید و کاربردی بوده.
فرامرزاسکندری
دی ۲۸سلام،ممنون اقای یزدی مطالب خیلی عالی بود.
امین کریم نسب
دی ۲۰ممنون آقای یزدی عزیز
بی رودرواسی اولش که متن رو خوندم خواستم منصرف بشم از ادامش ولی باید اقرار کنم آخر مطالعه به این فکر میکردم اگه مقاله شمارو تا آخر نمیخوندم چه اطلاعات باارزشی رو از دست میدادم.
یاد گرفتم و چندتا ایده هم به ذهنم رسید …
ممنون
آمنه زکی پور
آذر ۶سلام.بسیار عالی بود و قسمت هایی که به ذهنم نمیرسید رو برام باز کرد.ممنون آقای یزدی.
مجید علی نژاد
آبان ۱۷واقعا عالی بود این متن من را مصمم کرد دیگر مطالب سایت را هم بخوانم.
سینا
مهر ۲۸خیلی متن زیبا و حرفه ای بود.
علیرضا
مهر ۵عالی بود
sadeq
آذر ۵سلام بر بابک عزیز…
دیدی گاهی تنازعات و مکالمات درونی و یا حتی بیرونی آدم رو به چه کشفیاتی میرسونه…من بعضی وقتا یه کسی رو میسازم تو خودم که خودمو بکشم به چالش و بعدشم معمولا به نتایج شگفت انگیزی میرسم…من نمیدونم داستان تو کشمکش بوده یا مکالمه بوده یا هر چیز دیگه ای…ولی اینو خوب میدونم که هر چیزی بوده،نتایج فوق العاده ای به همراه داشته…
بابک یزدی
آذر ۶لطف داری صادق جان. درست میگی بعضی وقتها از مباحثات درونی آدم چیزهای ارزشمندی بیرون میاد. این که آدم سعی کنه که به پیچ و خم ذهنش سرک بشه شاید که کم کم به بینش های جدیدی دست پیدا کنه.
سینا شهبازی
شهریور ۶بابک جان.
چقدر خوشحالم از اینکه تونستم متن بلندبالا و تحلیلیات رو بخونم.
بر خلاف بقیه دوستان، اسمت رو خیلی توی متمم ندیده بودم و توی همایش هم اصلا یادم نبود ببینمت.
امیدوارم بتونم بیشتر ازت یاد بگیرم.
بابک یزدی
شهریور ۷سینا جان لطف داری.
خوشحالم که به این جا سرزدی و امیدوارم باز هم سر بزنی.
طبیعتا انگیزه نوشتن با وجود دوستانی مثل تو دوچندان میشه و این اصلاً چیز کمی نیست.
رامین
شهریور ۱خیلی مطلب قشنگی بود
بابک یزدی
شهریور ۲ممنون رامین جان. لطف داری.