هدر خبرنامه عضو شوید

درباره‌ موقعیت‌هایی که هنوز جذاب نیستند

 

درباره موقعیت‌هایی که هنوز جذاب نیستند.

مشهور است یکی از دلایل ثروت افسانه‌ای وارن بافت (warren Buffet) در بازار سهام، مربوط به کشف شرکت‌هایی بوده که ارزش ذاتی‌شان از قیمت بازار بیشتر است. قیمت بازار به معنای قیمتی است که سرمایه‌گذاران روی آن توافق دارند و در بازار با این قیمت سهام را مبادله می‌کنند. از طرف دیگر ارزش ذاتی به معنای پتانسیلی است که یک شرکت دارد و آینده روشنی که پیش رویش است اما هنوز در صورت‌های مالی خود را نشان نداده و یا عموم تحلیل‌گران نسبت به آن بی‌توجه مانده‌اند.

پتانسیل کشف نشده می‌تواند بازار جذابی باشد که این شرکت دست به خلقش زده و با سرعت در حال رشد است یا تیم خلاق یا برندی که کم کم در جامعه جای خود را باز می‌کند. از این رو پس از گذشت زمان و با بروز نشانه‌های موفقیت، قیمت بازار به ارزش ذاتی شرکت میل می‌کند و مثلاً قیمت سهام آن از ۱۰ دلار به ۱۰۰ دلار می‌رسد. این جاست که اگر شما جز آن دسته سرمایه‌گذاران خوشبختی باشید که سهام را ۱۰ دلاری خریده‌اند، اکنون سرمایه‌تان ده برابر شده است.

البته طبیعتاً نمونه بالا نمونه اغراق شده‌ای است و در آن طرف قصه هم شرکت‌های بسیاری بوده‌اند که قیمت سهام آن‌ها نه تنها رشد نکرده که سقوط کرده. اما تمرکز صحبتِ این نوشته من، در شناخت موقعیت‌هایی است که هنوز از نگاه عامه جذاب به نظر نمی‌رسند اما اگر وارن بافت درونمان را بیدار کرده باشیم، غنیمتی بی‌نظیر به چنگ می‌آوریم.

***

چند سال پیش که هنوز فشار داوطلبان کنکور در رشته تجربی زیاد نبود و درصد بالایی از دانش‌آموزان قوی، رشته ریاضی فیزیک را به امید قبولی در رشته‌های پرطمطراق مهندسی انتخاب می‌کردند، دوستی بود که به اتفاقی نتوانسته بود برخلاف بنیه‌ درسی‌ و نتایج آزمون‌های آزمایشی‌اش، رتبه خوبی در کنکور به دست آورد. او که در آرزوی قبولی در مهندسی‌های دهان‌پرکن و پذیرفته شدن در یکی از دانشگاه‌های پرطرفدار پایتخت بود اکنون باید با رتبه نه‌چندان خوبش دست به انتخاب می‌زد.

مدتی را در ناراحتی سپری کرد. افسوس‌هایی که دائما در ذهنش تکرار می‌شدند که ای کاش اتفاق بهتری سر جلسه کنکور می‌افتاد یا ای کاش زمان دکمه بازگشت داشت حتی به فکر این بود که پشت کنکور بماند و سال بعد شانسش را دوباره امتجان کند. اما با فروکش کردن احساسات اولیه و در فرصت باقی‌مانده تا انتخاب رشته شروع کرد به پرس‌وجو و مشورت و البته کنکاش دقیق. در اثر همین تلاش‌ها با یکی از فارغ‌التحصیلان همین رشته‌های دهان‌پرکن دانشگاه‌های برتر آشنا شد که مدتی بود جلای وطن کرده و شناخت بهتری از روند تغییر و تحولات داشت.

صحبت با او، جمع‌بندی تمام کنکاش‌هایش، به علاوه‌ی یک جسارت بی‌نظیر باعث شد که او دست به انتخاب رشته‌ای نسبتا ناشناس در آن فضا بزند که اتفاقاً با رتبه‌ای که او داشت شانس قبولی در بهترین دانشگاه‌های آن رشته هم برایش فراهم بود. آن رشته علوم کامپیوتر بود. انتخابش در آن زمان شوک بزرگی برای خانواده بود، اصلی‌ترین دلیل این شوک این بود که این رشته «مهندسی» نبود و بعدش قرار نبود او آقای «مهندس» شود.

دوست و آشنا به پایش نشستند تا او را از این انتخاب منصرف کنند. همه اعتقاد داشتند که حیف این استعداد است که به رشته مهندسی نرود. به خصوص مشاور مدرسه‌شان.

مشاور مدرسه‌شان روند گذشته انتخاب‌های بچه‌ها را نشان می‌داد و مصراً تاکید داشت که او آینده خود را تباه می‌کند. سن کمی دارد و نمی‌داند چه کار دارد می‌کند.

او هنوز سر تکان دادن‌های مشاور را به روشنی در ذهن دارد.

سر صحبتش ماند و می‌دانم البته که اضافه‌گویی است که اشاره کنم به این که موقعیتی که در آن زمان جذاب نبود امروز به یکی از بهترین انتخاب‌های زندگی‌اش تبدیل شده.

***

زندگی گاهی به بازار سهام شبیه می‌شود. بازار اصرار دارد که قیمتی که روی سهام‌ها گذاشته شده نمایانگر آینده این شرکت‌هاست. سهام با قیمت بالاتر یعنی که آینده روشن از آن این شرکت است و سهام با قیمت پایین به معنای ضرر است و شکست. مثل تحلیل‌گرانی که شب و روز در پیش‌بینی‌های تلویزیونی شرکت می‌کنند و ستون‌های اقتصادی روزنامه‌ها را می‌نویسند مشاورانی هم در مدارس پیدا می‌شوند که شب و روز از دسته‌ای از رشته‌های مشخص و البته از دسته‌ای از دانشگاه‌های خاص حمایت می‌کنند و پدر و مادران بی‌خبری که سعادت فرزندانشان را به این بازی ارزش‌گذاری می‌سپارند.

گاهی باید هم‌چون دوست قصه بالا، از اتفاقی به ظاهر ناگوار، بهره گرفت و به شناخت ارزش ذاتی انتخاب‌هایی پرداخت که هنوز در نظر عامه جذاب نیستند. موقعیت‌هایی که کم‌ارزش تلقی می‌شوند یا اصلاً به چشم نمی‌آیند. مقاومت‌ها البته که بسیارند، هیچ مشاوری قبول نمی‌کند حرفش اشتباه است و نان شبش را از همین حمایت‌ها در می‌آورد اما این ماییم که باید یادمان باشد که قرار است فقط یک بار و آن هم برای خودمان زندگی کنیم نه این مشاوران پوشالی یا هر کسی که ترجیحات خودش را می‌خواهد به ما تحمیل کند.

 

بدون نظر.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *